- اتو زدن
- جامه را بوسیله اتو صاف و بی چین و کیس کردن یا در شلوار خط ایجاد کردن اتو کشیدن
معنی اتو زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- اتو زدن
- کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابرو انداختن ابرو جنباندن اشارت کردن با ابرو دلال را اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو رضا نمودن با اشارت ابرو
اتو زدن اتو کشیدن
بونکیدن بر پا کردن اردو بر قرار ساختن لشکر گاه
نواختن ارگ اجرا کردن یک آهنگ بر روی دستگاه ارگ
معترف شدن اعتراف کردن
موجب افروختن آتش در چیزی شدن سوزانیدن
زدن کسی را با بازو
پتکدار
بنوبت خود بازی کردن، ادعای امری کردن، نقش نشستن به مراد بهدف رسیدن
(قمار) بروی دست حریف برخاستن در صورتیکه دست شخص پست تراز دست حریف باشد
نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
آبله برآوردن
صفیر بر آوردن از دهان یا از سوت
انعقاد مایعی غلیظ بر شی: سر شب که شد پدرش که با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی بر گشت
بانگ کردن کبوتر یاهو، برای مثال کبوتر چو یاهو زد از روی ذوق / شد از روی او بوستان گرم شوق (ملاطغرا - لغتنامه - یاهو)
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق
چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی
در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن، شخولیدن
در ورزش پشتک زدن در آب یا گود زورخانه و بر روی زمین
برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
برعکس کار کس دیگر کاری انجام دادن
راه رفتن در میان آب و آب را با حرکت پا به اطراف پاشاندن
زانو بر زمین نهادن، به زانو نشستن، دو زانو نشستن
کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
کنایه از نشستن روی دو زانو برای ادب و فروتنی یا التماس نزد کسی
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، غدر کردن، چپ رفتن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، کید آوردن، فریفتن، نیرنگ ساختن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، ترفند کردن، مکر کردن، خدعه کردن، تبندیدن
خیانت کردن به کسی
خیانت کردن به کسی
بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند
کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروک های آن هموار شود، اتو زدن
ممزوج کردن خلط کردن آمیختن اندکی در بسیاری از جنس دیگر که به ظاهر یکی نماید
جفا نمودن، آزردن ستلاندن لت زدن کوب زدن کوب زدن کسی را مورد ضرب (کتک) قرار دادن: (فنی را کتک سختی زدم) (یکی بود یکی نبود)
حیران شدن سرگشته شدن
پشتک زدن در آب یا در گود زورخانه
سوت زدن صفیرزدن